پسر:بی...یا...رم...بی..رو...ن..
یه دفعه داد زد و گفت:همین الان..
من:بای بای....
براش بوس فرستادم و به سمت ابشار سنگی حرکت کردم پسره هی داد میزد و تهدیدم میکرد اونقد رفتم که صداشو نشنیدم.یه 2 ساعتی داشتم راه میرفتم و به سارا فهش میدادم خودشون که با ترن رفتن من بدبخت فلک زده دارم کفشای جدیدمو کهنه میکنم اوفففففف لباسام به کل خاکی شده...اوفففففففف همش تقصیر خودمه که کیف پولمو نیاوردم تا بقیه پول خوردو خوراکمو بدن...خدا چشاتو بِبَره بالای ابروت سارای ایکبیری...
از دور یه پسرو دیدم که درحال دویدن بود دقیق که شدم فهمیدم ارمیاست..بیچاره معلوم نیست سارا چجوری قضیه رو براش گفته اخه داره با سرعت میک میک شهر زامبی...
ادامه مطلبما را در سایت شهر زامبی دنبال می کنید
برچسب : قسمت,برای,عروسک, نویسنده : mozhdeh007 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 21:26